۴ مطلب با موضوع «آه نامه» ثبت شده است

اعتراف نامه 4

(برگرفته از اعتراف نامه شهید سید مجتبی علمدار)

خدایا اعتراف می کنم که...

*دیگری را وادار کردم به من احترام بگذارد.

*دیگران را متوجه شخصی کردم که آنها خندیدند و حال آنکه من از همه خنده آور ترم.

*حق پدر و مادرم را ادا نکردم.

*شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نکردم.

*منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم و دلم می خواست همه از خوبی های من بگویند.

*در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم و سعی کردم کلمات غربی بر زبان جاری کنم.





۰۵ دی ۹۳ ، ۱۱:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سوده همدانی

اعتراف نامه 3

(برگرفته از اعتراف نامه شهید سید مجتبی علمدار)

خدایا اعتراف می کنم که...

با سواد بودن، مرتب بودن لباس، زیبا بودن صورت (از لحاظظاهر) این اجازه را به من داد که خود را بالاتر بدانم.

جایی که می بایست امر به معروف و نهی از منکر می کردم نکردم.

کاری را که می بایست برای خدا انجام دهم، نفع شخصی و مصلحت دیگران را نیز در نظر داشتم.

شب به یاد خدا نخوابیدم و به فکر این بودم که فردا چه کنم.

دوست داشتم همه جا خودم را مطرح کنم.

ادامه دارد...




۰۵ دی ۹۳ ، ۱۱:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سوده همدانی

اعتراف نامه2

(برگرفته از اعتراف نامه شهید سید مجتبی علمدار)

خدایا اعتراف می کنم که ...

*مالی را که به تو تعلق داشت از آن خود حساب کردم.

*شهدا را فراموش کردم و در زندگیم برای تداوم پیام خون شهید کاری نکردم. 

*قاه قاه خندیدم و مرگ را فراموش کردم.

*به کسی دروغ گفتم.

*در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم.

*منتظر بودم دیگران به من سلام کنند.

*حق خوبی هایی که می بایست از آنها تمجید کنم نکردم.

*به کسی که داشت غیبت یک مومن را می کرد معترض نشدم.

*کاری برای عزیز کردن خود انجام دادم.

*سر قراری که باید می رفتم دیر رفتم یا اصلا نرفتم.

*شکر نعمت رابه جا نیاوردم و دلم می خواست کاش زیباتر و... بودم. 

*رعایت بهداشت جمعی را نکردم.


ادامه دارد...


۳۰ تیر ۹۳ ، ۱۶:۱۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سوده همدانی

اعتراف نامه 1

امام باقر علیه السلام می فرماید:

به خدا قسم خدا از مردم جز دو خصلت و خویی نخواسته، به نعمتها اعتراف کنند که برایشان می افزاید و به گناهان اقرار نمایند که آنها را می آمرزد.

(برگرفته از اعتراف نامه شهید سید مجتبی علمدار)

خدایا اعتراف می کنم که....

*امام خود را نشناختم و محبت او را در دل نداشتم و در عزای او غمناک و در شادی او شاد نبودم که در همین مورد پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید:هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد مانند کسی است که در زمان جاهلیت مرده است. 

*لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم.

*چشمم گاه به ناپاکی آلوده شد.

*همواره خشمناک بودم و نتوانستم بر خشم خود غلبه کنم.

*شنیدن حرف حق برایم مشکل بود.

*نشان دادم کاره ای هستم و دارای پست و مقامی می باشم.

*ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود.

*برای دوستانم آرزوی کفر کردم تا که ایمانم نمایان تر شود.

*در راهی که برایم مشخص کردی سستی کردم.

*از اینکه عفت زبانم را به لغات بیهوده آلوده ساختم.

*رسوا شدن در دنیا برایم دشوارتر از رسوا شدن در آخرت بود.

*صدقه دادم و دوست داشتم از من تعریف و تمجید کنند.

*مبالغه در حرف زدن کردم و چیزی را بزرگتر از آنچه بود نشان دادم.

*شکر نعمت را به جا نیاوردم و همواره کفران نعمت می کردم.

*برای فهم و تفسیر قرآن و تدبر در قرآن برنامه و زمانی را اختصاص ندادم.


ادامه دارد...

۲۸ تیر ۹۳ ، ۱۶:۴۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سوده همدانی