وجود وکلا و نواب و همین داستانهایى که از حضرت هادى و حضرت
عسکرى نقل مىکنند - که مثلاً کسى پول آورد و امام معین کردند چه کارى صورت
بگیرد - نشاندهندهى این معناست. یعنى علىرغم محکوم بودن این دو امام
بزرگوار در سامرا، و قبل از آنها هم حضرت جواد به نحوى، و حضرت رضا
(سلاماللَّهعلیه) به نحوى، ارتباطات با مردم همینطور گسترش پیدا کرد.
این ارتباطات، قبل از زمان حضرت رضا هم بوده؛ منتها آمدنِ حضرت به خراسان،
تأثیر خیلى زیادى در این امر داشته است. ۱۳۸۴/۰۵/۱۸
اینکه آن بزرگوارها در غربتِ زیادى بودند، واقعاً همینطور است؛ دور از
مدینه و دور از خاندان و دور از محیط مألوف؛ اما در کنار این، دربارهى این
سه امام - از حضرت جواد تا حضرت عسکرى - نکتهى دیگرى وجود دارد و آن این
است که هرچه به پایان دورهى حضرت عسکرى جلوتر مىرویم، این غربت بیشتر
مىشود. حوزهى نفوذ ائمه و وسعت دایرهى شیعه در زمان این سه امام، نسبت
به زمان امام صادق و امام باقر شاید ده برابر است؛ و این چیز عجیبى است.
شاید علت اینکه اینها را اینطور در فشار و ضیق قرار دادند، اصلاً همین
موضوع بود. ۱۳۸۲/۰۲/۲۰
امام حسن عسگری(علیهالسلام) در شهر سامرا با تمام دنیای اسلام رابطه برقرار کرده بود
بعد از حرکت حضرت رضا به طرف ایران و آمدن به خراسان، یکى از اتفاقاتى که
افتاد، همین بود. شاید اصلاً در محاسبات امام هشتم (علیهالسّلام) این
موضوع وجود داشته. قبل از آن، شیعیان در همهجا تک و توک بودند؛ اما
بىارتباط به هم، نا امید، بدون هیچ چشماندازى، بدون هیچ امیدى؛ سلطهى
حکومت خلفا هم که همه جا بود؛ قبلش هم هارون بود با آن قدرت فرعونى. حضرت
که بهطرف خراسان آمدند و از این مسیر عبور کردند، شخصیتى در مقابل مردم
ظاهر شد که هم علم، هم عظمت، هم شکوه، هم صدق و هم نورانیت را جلوى چشم
آنها مىگذاشت؛ اصلاً مردم مثل چنین شخصیتى را ندیده بودند. قبل از آن،
چقدر از شیعیان مىتوانستند از خراسان حرکت کنند و به مدینه بروند و امام
صادق را ببینند؟ اما در این مسیر طولانى، همه جا امام را از نزدیک دیدند؛
چیز عجیبى بود؛ کأنّه انسان پیغمبر را مشاهده کند. آن هیبت و عظمت معنوى،
آن عزت، آن اخلاق، آن تقوا، آن نورانیت و آن علم وسیع - که هرچه مىپرسى و
هرچه مىخواهى، در دستش هست؛ چیزى که اصلاً مردم آن را ندیده بودند -
ولولهیى راه انداخت.
امام به خراسان و مرو رسیدند. مرکز هم مرو بود، که در ترکمنستانِ فعلى
واقع شده است. بعد از یکى دو سال هم که شهادت حضرت بود و مردم داغدار شدند.
هم ورود امام - که نشان دادن جلوهیى از چیزهاى ندیده و نشنیدهى مردم بود
- و هم شهادت آن بزرگوار - که داغ عجیبى بنا کرد - در واقع تمام فضاى این
مناطق را در اختیار شیعه قرار داد؛ نه اینکه حتماً همه شیعه شدند، اما همه
محب اهل بیت شدند...
بعد از امام رضا تا زمان شهادت حضرت عسکرى (علیهمالسّلام) چنین حادثهیى
اتفاق افتاده. حضرت هادى و حضرت عسکرى در همان شهر سامرا، که در واقع مثل
یک پادگان بود - یک شهر بزرگِ آنچنانى نبود؛ پایتخت نوبنیادى بود که «سُرّ
من رأى»؛ سران و اعیان و رجالِ حکومت و به قدرى از مردم عادى که حوایج
روزمره را برطرف کنند، در آن جمع شده بودند - توانسته بودند این همه
ارتباطات را با سرتاسر دنیاى اسلام تنظیم کنند. وقتى ما ابعاد زندگى ائمه
را نگاه کنیم، مىفهمیم اینها چهکار مىکردند. بنابراین فقط این نبود که
اینها مسائل نماز و روزه یا طهارت و نجاسات را جواب بدهند؛ در موضع «امام» -
با همان معناى اسلامىِ خودش - قرار مىگرفتند و با مردم حرف مىزدند.
بهنظر من این بعد در کنار این ابعاد قابل توجه است. شما مىبینید که حضرت
هادى را از مدینه به سامرا مىآورند و در سنین جوانى - چهل و دو سالگى -
ایشان را به شهادت مىرسانند؛ یا حضرت عسکرى در بیست و هشت سالگى به شهادت
مىرسند؛ اینها همه نشاندهندهى حرکت عظیم ائمه (علیهمالسّلام) و شیعیان و
اصحاب آن بزرگوارها در سرتاسر تاریخ بوده. با اینکه دستگاه خلفا، دستگاه
پلیسىِ با شدت عمل بود، درعینحال ائمه (علیهمالسّلام) اینگونه موفق
شدند. غرض، در کنار غربت، این عزت و عظمت را هم باید دید.
۱۳۸۲/۰۲/۲۰

منبع: khamenei.ir