(برگرفته از اعتراف نامه شهید سید مجتبی علمدار)
خدایا اعتراف می کنم که...
*دیگری را وادار کردم به من احترام بگذارد.
*دیگران را متوجه شخصی کردم که آنها خندیدند و حال آنکه من از همه خنده آور ترم.
*حق پدر و مادرم را ادا نکردم.
*شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نکردم.
*منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم و دلم می خواست همه از خوبی های من بگویند.
*در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم و سعی کردم کلمات غربی بر زبان جاری کنم.
